loading...
کلبه عشق
عاشقان بازدید : 21 دوشنبه 20 آبان 1392 نظرات (0)

چه ساده بودم
آن هنگام که می پنداشتم
شکستن دل کسی
ناگوارترین حادثه ی عالم است.
امروز که دلم شکست
عالمی تکان نخورد
به سادگی خودم می خندم !!






دلم نه عشق میخواهد، نه دروغهای قشنگ، نه ادعاهای بزرگ، نه بزرگهای پر ادعا …!
دلم یک فنجان قهوه داغ میخواهد و یک “دوست” ، که بشود با او حرف زد و بعد پشیمان نشد …!!!






بی حس شده ام از درد ! از بغض!
فقط گاهی… خط اشکی…
میسوزاند صورتم را








ابراهیم نیستم ک میگذاری و میروی!این آتش نبودنت برایم گلستان نخواهد شد!







تمام خستگی هایت را یکجا میخرم …
تو فقط قول بده صدای خنده هایت را به کسی نفروشی







هیچ کس سرش شلوغ نیست؛
همه چیز بستگی به “الویت ها” دارد






بندهای کفشت را همیشه محکم ببند.
کسی چه میداند !؟
شاید اینجا که قدم میزنیم
درست، لبه ی دنیا باشد






حســــــرت!
یعنی رو به رویــــــــم نشسته ای
و باز خیســـــی چشمـــانـــم را،
آن دستمال خشک بی احساس پاک کنـــــد
حســــــرت!
یعنی شانه هایت دوش به دوشـــــــم باشد
اما نتوانــــم از دلتنگی به آن پناه ببـــــــرم
حســــــرت!
یعنی تــــو که در عین بـــــــــودنت
داشتنت را آرزو می کنــــــــم…!








انقدردستهایت رابازنکن مترسک کسی تورادرآغوش نخواهدگرفت,ایستادگی تنهایی میاورد






سه چیز میخواهم از این دنیا یک نم باران و یک پاکت سیگار و یک کوچه باغ بی انتها تا بروم و بکشم و محو شوم…








گاهی لازمه کرکره زندگی مونو بکشیم پایین ، یه پارچه سیاه بزنیم رو درش بنویسیم : کسی نمرده ، فقط دلمون گرفته …

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 10
  • بازدید کلی : 7,942