loading...
کلبه عشق
عاشقان بازدید : 21 شنبه 02 آذر 1392 نظرات (0)

http://upload.tehran98.com/img1/g6jfwi2e3pmvzvkn2r0w.jpg

 

خوبی باد بادک اینه که :
می‌ دونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده !
ولی بازم تو آسمون می‌ رقصه و می‌ خنده . . .

.

 

.

یکبار هم تو برای من شعر بگو و در شعرت از عشق برایم حرف بزن !
از عشقی که رنگش به سرخی آتش و عمق اش مثل دریا !
یکبار هم تو برای من شعر بگو که تمام شاعران جهان به احترامش بپا خیزند و تمام عاشقان دنیا اشک بریزند . . .

.

 

.

دل من یه روز به دریا زد و رفت / پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
زنده ها خیلی براش کهنه بودن / خودشو تو مرده ها جا زد و رفت . . .

.

 

.

مهربانی باغ سبزی است که از روزنه پنجره ها باید دید
دوستم مگذار لحظه ای روزنه پنجره ات بسته شود . . .

.

 

.

گمان میکنم هر انسانی روزی جای خالی دوست را حس خواهد کرد ؛
شاید روزی که تنها کفش‌ های خالی اش مانده باشد . . .

 

.

 

.

از دهکده ی چشم تو گذر کردم به شهر عشق
شهری که این غریبه در ان گم نمی شود . . .

.

 

.

شکسپیر گفت :
من همیشه خوشحالم ، می دانید چرا ؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم . . .
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند . . .
زندگی کوتاه است !
پس به زندگی ات عشق بورز ، خوشحال باش و لبخند بزن !
فقط برای خودت زندگی کن و قبل از اینکه صحبت کنی ؛ گوش کن !
قبل از اینکه بنویسی ؛ فکر کن !
قبل از اینکه خرج کنی ؛ درآمد داشته باش !
قبل از اینکه دعا کنی ؛ ببخش !
قبل از اینکه صدمه بزنی ؛ احساس کن !
قبل از تنفر ؛ عشق بورز
زندگی این است . . .
احساسش کن ، زندگی کن و لذت ببر

.

 

.

رسم رفاقت این است
با رفیق پیر شوی
نه اینکه وسط راه
از رفیق سیر شوی

.

 

.

دست همیشه برای زدن نیست !
کار دست همیشه مشت شدن نیست !
دست که فقط برای این کار ها نیست !
گاهی دست میبخشد ، نوازش میکند …، احساس را منتقل میکند . . .
گاهی چشمها به سوی دست توست ، دستت را دست کم نگیر . . .

.

 

نه تو می مانی و نه اندوه !
و نه هیچ یک از مردم این آبادی . . .
به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت ، غصه هم می گذرد . . .
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند . . .
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز . . .

.

.

برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را برای بار دوم برایت باز گوید .
چرا مرا شکستی ؟ چرا ؟
اشعاری برایت سرودم که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند .
چرا تنهایم گذاشتی ؟ چرا ؟
چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم
چرا این چنین کردی با من ؟ چرا ؟
زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم . خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم .
چرا این چنین شد ؟چرا ؟
من که بودم ؟ که هستم به کجا دارم می روم ؟

.

 

.

احساس تو چون طراوت باران است / بر زخم شکوفه های گل درمان است
هر وقت که در هوای تو می چرخم / انگار نفس کشیدنم آسان است

.

 

.

همیشه سخت ترین سیلی را از کسی میخوری که روزی بهترین نوازشگرت بود . . .

.

 

.

گاهی باید رد شد !
باید گذشت !
گاهی باید در اوج نیاز ، نخواست !
گاهی باید کویر شد ، با همه ی تشنگی منت هیچ ابری را نکشید !
گاهی برای بودن باید محو شد ، باید نیست شد !
گاهی برای بودن باید نبود !
گاهی باید چترت را برداری  و رهسپار کوچه هایی بشی که خیلی وقته رهگذری ازش عبور
نکرده !
گاهی باید نباشی . . .

 

http://www.setfa.net/images/q441al46egzb91mb4.jpg

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 56
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 42
  • بازدید سال : 45
  • بازدید کلی : 7,977